Illusion of Transparency

۵ مطلب با موضوع «روزای روشن» ثبت شده است

شاید بتونم بگم یکی از اساسی ترین دلایلی که باعث شده عزمم رو برای بیشتر خوندن فلسفه جزم کنم، دیدن خودم در متن هاش بوده، در نظریه پردازی هاش. دیدن استدلال هام و فکرهام حس خوبی رو بهم میده. این حس که مسیر نا آشنا نیست،فضایی که مغزم دارم توش میگرده از فضا نیومده! 

برای نمونه این پاراگراف که تو دائرة المعارف فلسفه استنفورد اومده در متن که راجع به پراگماتیسم بود:

James's dilemma is a familiar one: it is a form of the question of how we can reconcile the claims of science, on the one hand, with those of religion and morality on the other. James introduces it by observing that the history of philosophy is ‘to a great extent that of a certain clash of human temperaments’, between the ‘tough-minded’ and the ‘tender-minded’. The tough-minded have an empiricist commitment to experience and going by ‘the facts’, while the tender-minded have more of a taste for a priori principles which appeal to the mind. The tender minded tend to be idealistic, optimistic and religious, while the tough-minded are normally materialist, pessimistic and irreligious. The tender-minded are ‘free-willist’ and dogmatic; the tough-minded are ‘fatalistic’ and sceptical.

امروز که داشتم یادداشت های مربوط به مطالب روانشناسیم رو مرتب میکردم دیدم که چقدر بیشتر ازون چه به نظر میاد برای اینده برنامه روشن و واضح دارم... اهداف مشخصی که فقط به تلاش خودم وابسته ست... حالم خوبه... شاید دارم به پذیرش موقعیت و واقعیت کنونیم نزدیک تر میشم و این میشه باعث نگاه دیگه به آینده و حال...

با خانواده صحبت کردم... مکالمه ای که به  نظر خودم بعد مدت ها خوشایند بود... من خانوادم رو بی نهایت دوست دارم ولی دلیلی برای این که بخوام دور و برشون باشم و کاملا قبولشون داشته باشم نمیبینم ... فقط باید با خودم کار کنم که همین طوری بهشون احترام بذارم و بپپذیرمشون به زندگیم ادامه بدم :)

پ.ن0: با ما به ازین با که با خلق جهانی ...

پ.ن1: عنوان مطلع غزلی از حافظه که در ادامه هفته ایشالا قراره با خواهرِجان حفظ کنیم


2 times

و بالاخره بلاگفا گندشو در آورد و حتی آدمی مث من که سال به دوازده ماه یه بار سر میزد رو وادار به ترک کرد... حرف های بسیار از fبی مسئولیتی سردمدارای بلاگفا ب قلم های بسیار بهتری رفته پس چیزی نمیگم:)

ارشد شروع شد... یه آغاز سفید و تازه ... یه سری آدم جالب حتی برای شناختن... پیش به سوی روزهای برایت اندشاینی به قول مردیث :)

تلخ همچون چای سرد
  شاید که تو لحظه هامون نور جاری بشه و موندگار