Illusion of Transparency

۱۷ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

من به چشم‌های بی قرار تو قول می‌دهم:
ریشه‌های ما به آب،
شاخه‌های ما به آفتاب می‌رسد
ما دوباره سبز می‌شویم.

پ.ن: موسیقی خوب :)

با تمام تلاش نصفه شبی بنده و البته ندید فیلم هم اکنون 500 فید نخوانده دارم!


فک میکنم یه جا خوندن که آدما تو دنیای مدرن برای این که به ابعاد مختلف زندگیشون به طور کامل برسن و یه جورایی از غافله عقب نمونن میان و از خوابشون میزنن... خوب همیشه به این افتخار میکردم که برای هیچ کاری از خوابم نمیزنم ولی فک میکنم این روزا باید به عوض کردن این ویژگی هم فک کنم حداقل برای مدت معینی مثلا اسفند زمان خوبی به نظر میرسه... معین و با ددلاین هایی به اندازه لازم و کافی...

پ.ن: احساس می کنم هیچ وقت به اندازه حالا ایم پرفکت و ناقص نبودم... :(

لعنت به همه تونکه نیستین ، حتی اگه هم دوباره میاین اونی نیستین که من براش دلتنگی میکنم....

پ.ن: در ضمن تو اون پروفایلای لعنتی ترتون که یاد آوری میکنن هستین فقط از من دورین یه عکس بذارین... آدم دلش به چیزای کوچیک خوش میشه...

لدفا بیاین و بگین چطور دلتنگیتون رو رفع می کنید؟ میشه؟

چندین شبه که حداقل نیم ساعت رو در رخت خواب به گریه میگذرونم . دیدن عکس، سراغ بقیه رفتنو جویای احوالشون شدن، فیلم دیدن ، آهنگ گوش کردن و بقیه ش هیچ کمکی نکرده و الان واقعا احساس عجز و ناتوانی میکنم...

اولا که غیر من دو دوست مونث دیگر هم اونجان که در نوع خودشون یونیکن و تیکه کلام حاجیییی رو من از یکی از همین دوستان که داره رو شغل راننده ترانزیت برای آینده ش فکر میکن برگرفتم و هی تو دانشکده باید حواسم رو جمع کنم و به کار نبرم، چون بیش از یه حدی نگاه های عجیب و غریب تحویل میگیرم!

دوما درسته تا یه جایی حرف م رو قبول دارم که من بیس سال الکی جر نخوردم پای درس که تهش برم کافه ولی خوبه... حال خوبیه... نمیدونم یه روز باید بشینم و حل مسئله طور بررسیش کنم.


پروژه هایی رو که باید جمعه تحویل می دادم همچنان تحویل نداده و نخواهم داد تا فردا!! تمرین امروز هم که تا سه شنبه تمدید شد!
نشستم در مورد خواب آلوودگی مزمن این چند روز و تغییر خالات سرچ میکنم و به مشکلات هورمونی می رسم که البته با وضع جوش و اینا بعید نیس. فردا صبح میرم به احتمال زیاد و از درمانگاه 16 آذر نوبت می گیرم!
الانم خانم مسئول آی تی دانشکده اومده و داره پرینتر آزمایشگاه رو تنظیم میکنه! یعنی فاینالی من  میتونم پرینت بگیرم و  چشام پای لپ تاپ کمتر داغون میشه :)
هدف امروز تا شب هم اینه تا رسیدن ایمیل سمانه بشینم و فید های نخونده م رو که به 500 رسیده بخونم :دی
شنبه و یک شنبه کافه آف بودم وفردا میرم دوباره ، احتمالا فردا برای آخرین بار خانم الف رو می بینم قبل از ایران رفتش... نمیدونم باید چی بگم، ولی تشکر خواهم کرد! یه وقتایی خودمم حوصله خودمو نداشتم و بیشتر از یه ساعت من و مغز داغانم رو تحمل می کرد.
سر شبکه عصبی سعی کردم هر چی از 24 غزل اول که حفظ کردم رو با دست چپ بنویسم ولی ای دریغا حافظه!
دیشب با منشی  شرکت قبلی صحبت کردم و گفت احیانا تا 15 شاید حقوق هاپولی شده من بهم برگرده!!! اگه بشه میرم و فاینالی کفش میخرم! و با بقیه ش هم طلب مامان رو میدم! البته خودش میگه نمیخواد!
والسلام علیکم و الرحمه ا... و البرکاته