Illusion of Transparency

۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

آیا فکر می کنید مک بوک گرونه؟ هفته گذشته یک کامپیوتر شخصی 1976 Apple-1  در یک حراج به میزبانی کریستی نیویورک سیتی به مبلغ 355000 دلار فروخته شد.

این اولین کامپیوتر شخصی شرکت اپل بود که استیو جابز و استیو وزنیک در گاراژ جابز با دست ساخته بودند. اگرچه کامپیوتر کیس و منبع تغذیه ندارد اما اولین بار بود که مادر برد خود را داشت و این باعث جدا شدن از رقبا بود. موفقیت این دستگاه در زمان خودش اپل را به سمت صنعت کامپیوترهای شخصی سوق داد.

اگرچه قیمت 355000 دلار برای اینکامپیوتر ممکن است گزاف به نظر برسد اما این ارزان ترین قیمتی است که امروزه برای فروش Apple-1 گذاشته شده  است.در حراج های قبلی کامپیوتر های مشابه به قیمت 671400 دلار در سال 2013 و 905000 دلار در سال 2014 فروخته شدند.  این کامپیوتر در زمان خودش 666.66 دلار به فروش می رسید  و  در حال حاضر از آن تنها 66 کامپیوتر موجود است.

هم چنین یک قطعه ای دیگر از تاریخ تکنولوژی هم در این حراج آمده است. 1944 Four-Rotor Enigma Machine که برای رمز گشایی پیام های آلمانی ها در جنگ جهانی دوم به کار می رفته است این دستگاه به قیمت547500 دلار فروخته شد.

پ.ن0: اسکیل قیمت ها در حدود میلیارد تومنه!

پ.ن1: به وسایلی که تو گاراژتون می سازید امیدوار باشید، کسی از آینده خبر نداره :دی

میخوام از این به بعد مقاله هایی رو میخونمو جذابه ولی به درد کار نمیخوره ترجمه کنم و اینجا بذارم.

میدونم ترجمه م اشکال داره پس ایراد هام  رو بهم یاد آوری کنید.

پ.ن0: ابی میخونه" به من فرصت بده باز از سر نو، دچار تو گرفتار تو باشم"

پ.ن1: با خودتون کنار بیاید ، گشتن با یه آدم که خودش هم اقرار میکنه مذهبی یا سنتی یا بی دین هست به مراتب پسندیده تر و قابل قبول از کسی که خودش نمیدونه چیه و با هر بادی نظر به سویی می بره.

اون قدر آخرین مطلبی که اینجا نوشته ام از خاطرم دوره که الان نمیدونم از کجا باید شروع کنم. الان پشت سیستم شرکت نشستم و دو پاراگراف از ترجمه مقاله در مورد سرقیت هویت مونده. باید کدی که برای ویرایش عکس نوشتم رو هم تغییراتی بدم. امروز میزم رو عوض کردم تا از مرده باد کولری که میاد بیشتر استفاده کنم. 

تا قبل از این داشتم غلط ننویسم از ابولحسن نجفی رو می خوندم. رفتم و سری به صفحه ویکی پدیاش زدم. رسیدم به اونجا که دکترا رو رها کرده بود و یادم از انصرف- اخراج ارشدم اومد، یادم از دو نامه پذیرش فلسفه و روانشناسی ایتالیا اومد، مدارکی که پست نکردم، مدارکی که ترجمه نکردم... یادم از انتخاب هایی که کردم اومد. 

آخرین تلنگی که من رو کشوند اینجا پستی از مهدیار بود. 

علیزاده دار تار میزنه و من به انتخاب هام فکر میکنم و ها ها های.
چقدر مغزم پر به نظر میرسه و چقدر نمی تونم بگم. چقدر" هزار قناری خاموش در گلوی من" 

پ.ن0: عنوان بسیار با ربط است به نگفته ها

پ.ن1: چقدر دلم انسان می خواد، حداقل یه خود انسان