Illusion of Transparency

چند وقت پیش در فیس بوک چیزی خوندم با این مفهموم که آقااا ما میدونیم خواستن توانستن است مشکل اساسی اینه که ما نمیدونیم چی میخوایم!

حالا این شده احوال من. سال پیش که مخابرات 2 گرفتم و رفتار و علم خوب استادشو دیدم سعی کردم به فیلد کاریش علاقه مند و آشنا بشم... بعد که رفتم به آقای استاد گفتم میخوام با شما کار کنم گفت که من وقت ندارم پس به دلیل کمی وقت و اعصاب سراغ استاد بعدی تو این فیلد رفتم استاد بسیار خوبی هست فقط بسیار سرش شلوغه... حالا مشکل اینجاست که این فیلد مذکور یعنی شبکه بسیار گسترده است... و من وقتی این رو در زومه ام برای پیدا کردن کار می نوشتم  در جریان نبودم و الان باز هم در شرکتی هستم - با اوضاع خوب علمی و نه مالی !!!- و انگیزه ای ندارم ولی به پولش و بیشتر ازون بهونه ش برای تهران موندم نیاز دارم....

کلا هم هی این فکر تو ذهنم میچرخه که من درسته اینجا رو دوس ندارم ولی نمیدونم چی دوس دارم یه جورایی رویای مابین ندارم... من میدونم دوست دارم محقق شم ولی اینکه چطور این راه روه طی کنم بدون این که سر بار مالی باشم برای خانواده، مشخص نیست و این میشه که من خودم رو به جریان زندگی میسپارم و سر از این موقعیت در میارم...

این روند ندونستن یا نشناختن خواستنی ها این روزا در همه ابعاد داره خودش رو به رخ بنده میکشه... که آهای خترک 24 ساله ببین که همچنان معلقی و همچنان معلق باقی خواهی ماند  با این اوضاع!!!

پ.ن0: چطور میشه آدم خواستنی هاش رو میشناسه؟؟؟
پ.ن1: رفتم درکه و بسیاررر خوب بود، یه طبیعت خلوت به خیلی از درد های بی درمان دواست :)

  • ak r@m

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.