Illusion of Transparency

۳۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

 میخوام ازین به بعد هر روز که شروع میکنم به خوندن یه صفحه ازین باز کنم و بنویسم ذهنیات مغشوش و اکثرن مزخرف را!

باید برای بازه های معین شدم برنامه دقیق تر بریزم همون طور که باید نقاط قوتم رو حفظ کنم نباید از نقاط ضعفم هم غافل بشم.

من این روزا نمیدونم با آدما و خاطرشون و مهرشون وقتی که میرن چیکار کنم من و یه مشت خاطره معلق و پا در هوا تو ذهنم ... محبت به این آدما رو باید چیکار کنم ... خیلی جدی مطرحه نه در سطح عاشقانه البته بلکه در سطح زندگی روزمره که باهاشون درگیر میشم و میرن یعنی نقش منطقیشون تموم میشه!

  تصمیم بر این می شود از نقاط قوت و ضعف غافل نشوم پس زین پس هر روز به این درسها سر میزنم...   

 

 یه بار به ذهنم رسید از اعتقادات مذهبیم کمک بگیرم برم یه استخاره معتبر بکنم و سعی کنم هر چی گفت اونو انجام بدم

یه بار دیگه فک میکنم یه ایمیل بزنم به آدمی که احساس میکنم در گیریای منو داشته و الان موفق بود تا شاید راهی برای در رفتن از این نقطه داشت باشه برام

یه بار ب این فک میکنم برم پیش مشاور البته این ی بار امتحان شدو جواب نداد

و هزار تا یه بار دیگه ولی تهش به این نتیجه میرسم که خودم باید تصمیم بگیرم و اجرا کنم و برنام ریزی کنم و مسئولیتشو قبول کنم

این آخری سخت و دلهره زا! ولی به قول معروف

آش کشک خالته بخوری پات نخوری پاته!

پ.ن: اصن عاشق این نظم تاریخی خودمم ، پایدار و وفادار...

اصلش یه سرچ اینترنتی در مورد ملاک های ازدواجه، که اینجا نمیارم!

پ.ن: چرا باید من اینقدر درگیری چیزیو  باشم که حتی دغدغه م نیست؟!؟!


کنکورو هم دادیم و حالا ادامه ماجراهای این زندگی با تشکر از گاد

آی هوپ سو تو یووو فورگیو می فور مای سین

دیروز کنکور ارشد رو بدلیل سرما و برف دید تعطیل کردن من دوس داشتم که بدم ولی خوب   به هر حال

این وسط خوشمزگی دوستم الف باعث شد بشینم فکر کنم آیا این درس و هدف و این زرای مفت ارزش اینو داره که من لحظه های خوب با دوستان و یا خانواده بودن رو از دست بدم؟؟!؟

سوال هنوز بی جوابه... شاید بی جواب بمونه

حالم بهتره

سیگار نمیکشم

م ناراحته که نتونستم ببینمش

م نیومد

از همه اینا مهم تر مدار مخ پاس شدم...

خدایای شکررررت

و البته پدر و مادر اونایی که من رو در راه پاس شدن یاری کردن بیامرز و براشون نگه دار

آزمایشگاهام این هفته تشکیل شده بودن... فک کن!!!!

الفت به افسانه گفته اینا رو برندار سنگینهههه، روی خودم رو برم!!!

هفته دیگه میرم سر کلاسا و سعی میکنم مرور داشته باشم بر مشروح دروس!!!!

تازه اسکرابم تموم شد به نظرم نصفه اومد ولی تهش


پ.ن: هندزفریم دوباره خراب شد...

م از اوناست که خوشحالم هست .. خیلی شبیه خودمه .. هیجانی... اعتقادات و مپای شخصی.. خیلی خوبه هست... ممنون ازت که دادیش:)

پ.ن0: موقع ورود که نوشته سرویس متخصصان و اهل قلم، یعنی الان من که هیچ کدوم نیستم نیام؟؟؟

پ.ن1: م ازون روابط یهویی منه که شده تو این دو سال به خودم گفتم چی شد که این شد؟؟

خستم مثل پیرزنی که آخرین سرباز برگشته از جنگ هم پسرش نیست......

مدار مخم فک کنم افتادم  رفت


پ.ن: شخصا ادبیات فارسی رو به تنهایی به ... دادم

 

ببین بسپرش به خدا تا حالا با این همه گندی که زدی مگه دستتو نگرفت

خب هنوزم همون خدا هست میبینه میشنوه و هنوز همون قدر مهربونه

آروم باش و بسپر به خودش

این که میگن دوستان قدیمی طلان و جدیدا نقره .. زر مفتی بیش نیست

همشون یه گهن....

یعنی اصولا آدما گهی بیشتر نیستن

الان باید در حال آزمون زدن باشم ولی اصن حوصله ندارم... یعنی تا ریاضی خوب ودا ولی یه هو بهم ریختم

تازه سرعت دانلود هم یه رف بالا112!!!

جای تعجب داره

فک کنم م ناراحت شد چون بهش گفتم درس نمیخوندم و پی موسیقی فجر بودم

خب به اون چه!! ما که با هم صنمی نداریم من هر کاری که بخوام میکنم اصنشم..

باز یه اپلیک اومده اف بی ملت منشن کردناشون شروع شد!!!

مامان اینا هم رفتن مشد همشووون

م با دوستاش

اینا خونه عدالت دوست

خدایا خودت عاقبت ما رو بخیر بگذرون ولی خب مسیرم حالا مهمه دیگه ای بااابا