اولین جایی که این ویژگی نمود پیدا میکنه خوندن کتابه. مقدمه پیشگفتار ربطی هم نداره درسی باشه یا غیر درسی! خب با توجه به تغییرات سیستم اموزشی ارشد!! ( من میگم ولی شما باور نکن) کار بدیه! وقتی چارچوب درس فقط یک فصل لز کتاب رو شامل میشه برام بسیار سخته اینکار! مهم ترین درس این ترمم بدترین حالتیه که ممکنه واسه من پیش بیاد ! هر عنوان شامل حداقل یک فصل از یک کتاب بوده که دیگه تا اخر باهاش سر و کار نداریم! راه حلمم این بوده چون استاد فصلا رو جدا میزاره و البته نمیگه از کدوم منبع میرم و میگردم تا کتاب رو پیدا کنم بعد غیر قانونی دانلود میکنم!!! و میزارم تو ارشیو به امید روزی که وقت کنم از اول بخونم!
شنیدن یه آهنگ هم همین طور . میرم و کل کالکشن رو می یابم. در صورتی که شاید همون تک آهنگ برای من جذاب بوده. فیلم دیدن از یه بازیگر یا کارگردان حتی. چند وقت پیش از هاردم نزیک به 200 گیگ فیلم پاک کردم!
کانال های تلگرام، خوندن بلاگ ها هم همین فرآیند رو طی میکنه. به خودم میام و میبینم یه ساعت داشتم میگشتم و هی عقب و عقب تر می رفتم.
پ.ن0:برای شفایم دعا کنید!
پ.ن!: استاد مشاورم امروز ظهر یک کتاب مربوط به پایان نامه ام معرفی کرد فقط یه ساعت وقت گذاشتم برای پیدا کردنش. اون هم برای اضافه کردن دو سه پاراگراف به ضمیمه پروپوزال. نمیدونم چرا به تصور واقعی از خودم نمیرسم. کی این همه پر توقع شدم از خودم؟