Illusion of Transparency

در طول مدت بیست دقیقه مکالمه چند بار پرسید خوبی و گفتم آره چیزی نشده و هی گفتم خب روستا چه خبر؟ فلانی اومد چه خبر؟ نمی خواستم مجبور شوم حرف بزنم تا صدایه  غمگین گریه دارمو بیشتر ازین حرفا بشنوه...

سه روزه سیم کارتمو رو فلایت مود میزارم و وقتی دیدم تو تلگرام گفته نگرانتم بهش میل زدم که فلانی صفحه گوشیم پوکیده خودم خودم....

دروغ گفتم ولی فک نمیکنم بتونن به موقعیت فعلیم کمکی کنن... خودم باید در بیام ازین وضع... بی حوصلگی تحمل آدم ها درمان داره حتما...

پ.ن: دیروز با تقریب خوبی دلخواه پیش رفت :)

هی و هی گفت آدم دلش میسوزه وقتی میبینه یه آدم باهوش به شکست عادت کرده و تلاش نمی کنه و مثال زد از همه ی آدم های ناموفقی که میشناخت... تو بازی منچ هم دلش به حال من سوخت که هی می باختم...

طرف طی کمتر از نیم ساعت با من حرف زدن اِن بار گفت ایده آل نگاه نکن ،ایده آل نباش، من خانومای اطرافمو دیدم... فلان و بهمان... اعصابمو برد کلا! بعدشم خودش میخواد بمونه همین جا واسه دکترا! این که من نمیگم دلیل نمیشه ندونم!

پ.ن: ویندوز 10 نصب کردم :)

1. آلبوم دخت پری وار ایز دِ بِست :)

2. اون حرفی که میخواست بزنه رو زد، پیش بینیم درس بود. من بیکار شدم.

3.این هفته قورباغه ای برای قورت دادن دارم ، مهمونی خانوادگی پنج شنبه...

4. گفته بودم نمیخوام گریه کنم دیگه؟! تا حالا که موفقیت آمیز بوده...



اگه یه چیز رو صد درصد بخوام تو این سال جدید اونم صلح با خودم و محیطمه. نمیدونم جایی خوندم یا شنیدم از کسی ولی ما در این سال " صلح درونی " می طلبیم باشد که دعاها اثر کند.

تا 1:30 منتظری خبری بودم، که البته خبری نشد پس خوابیدم. 4:40 مث جغد بیدار شدم والان اومدم سایت تا کسی رو بی خواب نکنم.

یکی از روش هایی که به آدم های کمال گرا برای جلوگیری از اهمال کاری پیشنهاد میشه تقسیم به کارهای خیلی خیلی کوچیک تا بتونه سریع انجام بده و خوشحال بشه و تو یه چرخه مطلوب بیفته! من هنوز نتونستم به این نقطه برسم البته! یه چیز دیگه که پیشنهاد میشه بیان و تعریف دقیق کار و زمان و مکان و مقدار و این حرفاست که تو این مورد به خودم میدم (30/100) یه چی دیگه در میون گذاشتن با بقیه ست و این که بهشون میگی یه جورایی تو رو مجبور میکنه کارتو انجام بدی و خب شاید من تو این بد تر از همه م... نمیدونم از کی شد که تواناییو بیشتر ازون جرئت ارتباط برقراری و اعتماد به آدم ها رو از دست دادم .لی الان بیشتر از هر موقع دیگه ای داره خودشو نشون میده.. الانم هی داره گریه م میاد ولی قول دادم به خودم که الکی گریه نکنم!... خلاصه خواستم یه کم از برنامه هام بگم تا شاید مجبور به اجراشون شم!

1) برنامه ریزی مالی برای ادامه دادن مسیر دلخواه با محدودیت های اخلاقی !

2) کسب توانایی های لازم برای ادامه دادن مسیر دلخواه مثلامعدل3.8/4  و تافل 100 تا پایان دی ماه!

3) بستن پرونده های باز گذشته ( مثل شرکت!)

4) تقویت مهارت های فردی (بیشتر مهارت های بررسی شده در متمم)

پ.ن0: مسیر دلخواه یکی از ایناست :)

پ.ن1: ساعت یک امتحان غیر خطی دارم!

به واسطه محیطی که بودم و رشته ای که خوندم همیشه کنجکاوی و به خاطر سپردن اطلاعات و کلا توجه کردت به محیط برام عادی و روتین بوده ولی الان پس مدتی بودن در فضای مجازی ( بگیر 7-8 سال) دارم خودم رو تطبیق می دم با عکس این. یعنی کاری به یافتن یه آدم مجازی در فضای واقعی و شناختن نشونه ها و مشترکجات و این ها نداشته باشم و درگیر نشم طوری که طرف مقابل احساس نفوذ بی مورد و ناخواسته بکنه! امیدوارم در این تلاشم موفق شم!

مقصد بعدی بعدی بنده اگر ترک این دنیا نباشه حتما یکی دانشگاه های این صفحه ست :)

قدیما که یعنی بگیر همون ابتدایی دوس داشتم یه کاری بکنم که در عین حال داشتن رابطه با مغز و احتمالا جراحی اون :دی با کامپیوتر هم ارتباط داشته باشه طوری که واقعا در  دبیرستان کلی وقت گذاشتم ببینم چیه همچین چیزی! ولی خب نفهمیدم تا الان :دی

I know that I'm not perfect but everything is enough and more than enough for try and struggle :)

گه درست یادم باشه واکنش های شیمیایی به انرژی زیادی اولیه برای شروع واکنش نیاز داشتن که البته گاهی با استفاده از کاتالیزور این کار راحت تر می شد.حالا حوصله هیچ شروعی رو ندارم،احساس میکنم هر شروعی انرژی بی نهایتی رو ازم میگیره باید یه کاتالیزوری چیزی پیدا کنم . یعنی اصن هست همچین چیزی برای روابط انسانی؟!

کلا از جمله" باهات حرف میزنم" یا "باید در این مورد با هم حرف بزنیم" میترسم . احساس میکنم قراره نتیجه یا اتفاقی که غیر دلخواه و حتی ناراحت کننده ست رو با کلمات بهم بفروشن.